Download Ahange Havva Az Nooshafarin bahar music
یه روزی وقتی که کوه قهوه ای چشماشو به روی دنیا وا میکرد وقتی که شب سیاه صبح خاکستری رو صدا میکرد
وقتی که روز خودشو تو رگ شب رها میکرد یه مسافر غریب دل به دریا زد و از جاده گذشت
شهر تنهایی رو زیر پا گذاشت همه ی پنجره های بسته رو به روی روشنی روز وا گذاشت
رفت و رفت تا که رسید به شهر عشق اما دید که آدما سنگی شدن همه رنگی کمونا اسیر بی رنگی شدن
دل سپرد و تن سپرد و جون سپرد اما هیچکی به سراغش نیومد
هر چی خوبی کرد جوابش بدی بود هیچ دلی با خوبی آشنا نبود
دیگه اون مسافر شهر بدی دل نداشت تا که به دریا بزنه
خسته بود حسی نداشت تا که پلی روی شهر آرزوها بزنه
یه روزی وقتی که کوه قهوه ای چشماشو به روی دنیا وا میکرد وقتی که صبح سفید خودشو تو رگ شب رها میکرد
اون مسافر زد و از جاده گذشت چشماشو به روی عشق بست و گریخت رو به سوی شهر تنهائی گذاشت
آدمای سنگی رو با بدی هاشون جا گذاشت واسه ی رسیدن به آدما دیگه دست و پا نکرد رفت و پشت سرشو نگاه نکرد